راه انداختن یک کسب و کار از صفر مسئلهایست که ممکن است به ذهن همه ما خطور کند. اما قبل از شروع آن بایستی نکاتی از پایه و اساس شروع کسب و کار بدانید.
بیپولی مهمترین مشکل بیشتر کسبوکارهای نوپاست. زمانی که یک کسب و کار کوچک را راه اندازی میکنید، مثل یک انسان زخمیست که دارد خون ریزی میکند. البته از بعد مالی. وقتی کاری را شروع میکنید، تقریبا همیشه با درآمد صفر کار آن را شروع میکنید اما هزینههای نسبتا بالایی هم دارید. میزان هزینهای که دارید در واقع خونیست که کسب و کار شما دارد از دست میدهد. اینکه چقدر خون در بدن شما باقی میماند بستگی به جیب شما دارد! اما بدون توجه به اینکه چقدر سرمایه اولیه دارید، اولین کاری که باید انجام بدهید این است که جلوی خونریزی را بگیرید. برای این کار هم باید پیش از هر چیز هزینهها و درآمدتان را سر به سر کنید.
حداقل زمانی که باید برای رسیدن به نقطه سر به سر در نظر بگیرید یک بازه ۳ تا ۶ ماهه است. در مدلهای خارجی ممکن است یک زمان چندساله را برای شما مشخص کنند اما به به طور تجربی توصیه نمیشود طوری برنامه ریزی کنید که این زمان خیلی طولانی شود. برای رسیدن به نقطه سربه سر باید دو سیاست اصلی و بدیهی را پیاده کنید:
این دو اصل باید تا رسیدن به نقطه سر به سر اجرا شوند. به آنجا که رسیدید میتوانید نفس راحت اول را بکشید. توجه داشته باشید که بعد از اینکه کار را جلو بردید، در صورتی که باز هم در بازهای ضرر ببینید، الزاما نمیتوانید از این دو اصل استفاده کنید. پس در ادامه مسیر برای افزایش هزینهها بسیار حواس جمع باشید.
واقعیت این است که رویای داشتن پول زیاد در ابتدای کار، خیلی دلچسب است اما نقاط ضعف بسیار بزرگی هم دارد که ممکن است کل کار شما را با مشکل رو به رو کند. به بعضی از اصلیترین چیزهایی که میتواند گرفتن سرمایه را بریتان سخت کند اشاره میکنیم:
البته اضافه کنیم که جذب سرمایه مزایای زیادی دارد اما معمولا همه به آن واقف هستند به همین دلیل بیشتر روی نقاط ضعف تاکید میکنیم.
ریسکپذیر بودن به معنی ریسکخواه بودن نیست!
میگویند راه اندازی کسب و کار یعنی ریسک کردن. این کاملا درست است اما به این معنی نیست که ریسک کردن کار خوبیست. هر بار که قرار بود در مورد چیزی ریسک کنید باید اول فکر کنید که آیا واقعا لازم است یا نه. اگر نبود، نیازی نیست ریسک کنید. اگر لازم بود، آنوقت ضریب ریسک را حساب میکنیم و اگر منطقی بود ریسک میکنیم. چند نوع ریسک وجود دارد که باید از آنها دوری کنید:
خرید اطلاعات در کسب و کارها آنقدری که فکر میکنید ساده نیست. در واقع با پرداخت پول معمولا اطلاعات به درد بخوری به دست نمیآورید. بیشتر اطلاعاتی که به شما در بهبود کسب و کارتان کمک میکند را میتوانید از طریق بررسی رقبا و کسب و کارهای مشابه به دست بیاورید. در دنیای کسب و کار معمولا کسی اطلاعات خیلی خوب را به طور عمومی منتشر نمیکند، اما مطابقش عمل میکند. شما از طریق بررسی عملکرد کسب و کارها میتوانید اطلاعات به مراتب بهتری به دست بیاورید.
برای مثال اگر مایلید مارکتینگ را در زمینه کار خودتان یاد بگیرید، به جای اینکه در همایش دیجیتال مارکتینگ شرکت کنید، بهتر است موفقترین رقیب خودتان را بررسی کنید و روشهای مارکتینگ او را تکرار کنید. بررسی رقبا و کسب اطلاعات از روش کارشان البته زمانبر است و خودش به مهارت نیاز دارد.
تعمیم دادن چیزها، کلی گویی و کلی بینی بسیار خطرناک هستند. روش ثابتی برای انجام یک کار وجود ندارد و نمیشه فرمول ثابتی برای حل مشکلات در کسب و کارها پیاده کرد. هربار که به مشکلی برمیخورید باید براساس شرایط در همان زمان تصمیمگیری کنید. زمانی که از کسی اطلاعات یا تجربه ای به دست میآورید خیلی خوب است که از آن استفاده کنید اما باید توجه داشته باشید که ممکن است یک راه حل برای یک نفر جواب داده باشد و برای کس دیگری موثر نباشد.
در طول زمان هر مدیر یا صاحب کسب و کاری به روش خاص خودش برای انجام کارها میرسد. البته این در صورتیست که به اندازه کافی در مسیرش موفقیت داشته باشد که اعتماد به نفس در آن ایجاد شود. زمانی که شکست میخورید و اعتماد به نفستان را از دست میدهید خیلی ممکن است که به روشهای کلی رجوع کنید. بهتر است همیشه تصمیمات را براساس شرایط خودتان بگیرید. این یعنی حتی این مطلب هم همیشه برای شما مفید نیست. نیاز نیست که همیشه سریعا به فکر ایجاد درآمد بروید، گاهی ممکن است جذب سرمایه خیلی هم به شما کمک کند، همیشه نیازی نیست از ریسکهایی که گفتیم دوری کنید و در نهایت همیشه دنبال کردن رقیب اطلاعات درست را به شما نمیدهد.
ایدههای ناب آنقدری که فکر میکنید به شما در شروع کار کمک نمیکنند. در ابتدای کار کسب و کارتان، بیش از ایدههای ناب نیاز به دانستن مفاهیم پایه و کلاسیک کسب و کار دارید. اینکه دقیقا بدانید مارکتینگ در معنی اصلیش یعنی چه و یک ساختار ساده از آن راه بیندازید (بسته به نوع کسب و کارتان). اینکه پایههای حسابداری را بلد باشید و کمی در مورد نیروی انسانی و مدیریت نیروی انسانی بدانید. در اول کار زمان زیادی را برای طوفان فکری (brainstorming) نگذارید، به طور کلی ایدهها خیلی سریع ایجاد میشوند و اجرا کردنشان به مراتب زمان بیشتری میبرد. طبیعتا وقتی کار جلوتر برود نیاز بیشتری به ایده پردازی دارید اما در ابتدای کار خودتان را زیاد درگیر ایدهها نکنید؛ به جای آن روشهای پیادهسازی ایدهها را یاد بگیرید.