همه افراد زبان را برای گرفتن بورسیه تحصیلی یاد نمیگیرند تا با آن بتوانند به خارج از کشور بروند و تحصیل کنند یا اینکه برای مسافرت کردن به دردشان بخورد. خیلیها هم هستند که یک زبان را (به خصوص زبان انگلیسی) برای این یاد میگیرند که بتوانند پولی ازش در بیاورند. پول درآوردن خیلی خوب است ولی همیشه جواب نمیدهد و بعضی وقتها هم باعث میشود وسط راه بنزین تمام کنیم و مسیری که شروع کردیم را به آخر نرسانیم. دلیلش هم این است که یادگیری زبان خیلی هم کار سادهای نیست، به خصوص اگر برنامه ریزی درستی نداشته باشیم و یا اینکه ندانیم چه روش آموزشی را انتخاب کنیم.
اگر به یادگیری زبان به شکل یک مهارت نگاه کنیم مسلماً هر چی ماهرتر باشیم بهتر هم میتوانیم ازش پول در بیاوریم. مهارت داشتن نه فقط در مورد زبان میتواند باعث کسب درآمد بشود، در همه زمینهها همینطور است. اینهایی هم که میبینید میگویند نه فایده نداشت این همه درس خواندیم و دانشگاه و رفتیم و از این حرفا حتما یک جای کارشان ایراد دارد و به اندازه کافی به زبان مسلط نشدند و گر نه کی دیده است که تا حالا کسی در رشته خودش ماهر باشد و نتوانسته باشد ازش پول در بیاورد ( مگر اینکه جز دسته آدمهای خسته باشد!). حتی از مهارت نصفه و نیمه هم میشود پول درآورد دیگر چه برسد به اینکه واقعا آدم در چیزی ماهر باشد. از زبان میشود هم مستقیم و هم غیر مستقیم پول درآورد.
مستقیم یعنی بعد از اینکه به اندازه کافی در زبان ماهر شدیم یک راست برویم زبان درس بدهیم یا مترجم بشویم (چه مترجم شفاهی چه مترجم کتبی). غیر مستقیم یعنی مثلا شما در زمینه بازرگانی فعالیت میکنید و برای مذاکره با مشتری خارجی به زبان انگلیسی نیاز دارید. اگر زبان انگلیسی بلد باشید می توانید در شرکتهای بزرگتر کار کنید و موقعیت شغلی بهتری داشته باشید و مسلماً درآمد بیشتری هم بدست می آورید. شاید هم بخواهید کسب و کار خودتان را داشته باشید و مثلا از چین یک جنسی وارد کنید و اینجا بفروشید. لازم به ذکر نیست که یادگیری زبان در این حالت چه تفاوتی میتواند برای شما ایجاد کند ( قبول ندارید خب امتحان کنید!).
اگر میخواهیم زبان یاد بگیریم و تازه اول راه هستیم نباید زیاد گیر بدهیم که کدوم کتاب را بخوانم، کدوم کلاس را بروم چه گوش کنم، چه کار کنم، چه کار نکنم. هیچ کاری واجب نیست که بکنیم همین که شروع کنیم کافیست. این همه وسواس از آنجایی میآید که ما میخواهیم ایدهآل باشیم، آن هم از همان اول! واقعیت این است که با وسواس کار جلو نمیرود، حتی ممکن است اصلا شروع هم نشود. برای همین بهتر است وسواس را کنار بگذاریم و شروع به یادگیری کنیم، چیزی را که قرار نیست از دست بدهیم، شاید فوقش یک کم پول و زمان را هدر بدهیم، آن هم شاید و نمیشود گفت که حتما قرار است این اتفاق بیوفتد. تازه از یک زاویه دیگر هم میشود نگاه کرد و آن هم این که یاد میگیریم که مثلا چه روشی به درد ما نمیخورد. این خودش کم با ارزش نیست، چون دیگر اون روش را تکرار نمیکنیم.
بعد که خدا خواست و وسواس را کنار گذاشتیم و یادگیری زبان را شروع کردیم، به اینجا میرسیم که برای یادگیری یک زبان چه انگلیسی چه هر زبان دیگری باید نقش کلمهها را در جمله یاد بگیریم. بدون شناخت کلمهها که نمیشود حرف زد، میشود؟! خلاصه که یادگیری نقش کلمه خیلی مهم است پس بدانید و آگاه باشید که اگر فکر کردید میتوانید از زیر حفظ کردن کلمههای پر کاربرد در بروید و بگویید حالا ولش کن به مرور یاد میگیرم، سخت در اشتباهید. کلمات پر کاربرد در هر زبانی کلا مگر چند تاست؟ واقعا وقتی کل کلمات در یک زبان را با تعداد کلمات پر کابردش مقایسه میکنیم میبینیم خیلی کم است، فوقش هزارتا کلمه یا حالا یک کم بیشتر یا یک کم کمتر. این همان قانون ۲۰-۸۰ پارتو که میگوید ۸۰ درصد نتایج از ۲۰ درصد تلاشی که کردید به دست میآید. پس ۲۰ درصد از کلمههای پر کابرد را که یاد بگیریم یعنی تقریباً همه کلمات لازم برای آموزش یک زبان را یاد گرفتیم.
یک کار دیگری که هم خیلی جالب است هم ما را حسابی به چالش میکشد این است که هر روز حتی اگر در حد ۲۰۰ کلمه هم شده در مورد روزی که گذراندیم یک جمله کوتاه به زبان انگلیسی بنویسیم. خب این همین جاست که راه آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. اولش خب سخت است که اصلا جای بحث و توضیح ندارد ولی به مرور مثل همه کارهایی که اول سخت است بعد آسان میشود این هم آسان میشود. حتی میشود کلماتی که نمیدانم انگلیسیش چی میشود را فارسی بنویسیم (چه اشکالی دارد کی گفته است که نمیشود کلمات انگلیسی و فارسی را با هم ترکیب کرد و یک جمله ساخت؟ انگلیسیها میآیند دستگیرمان میکنند یا مثلا بهشان بر میخورد!). شاید این کار اول به نظر یک جوری بیآید یا حتی فکر کنیم مسخرهس، ولی تازه چه بهتر هرچقدر یک چیز مسخرهتر باشد بهتر در حافظه میماند و از طرفی فشار اینکه حتما باید به زبان انگلیسی مسلط بشویم تا بتوانیم بنویسم را از روی خودمان بر میداریم. این کار البته برای اوایل یادگیری خوب است. وقتی جلوتر رفتیم و به اصطلاح پیشرفت کردیم خب دیگر دایره لغاتمان هم بیشتر میشود و راحتتر و طولانیتر میتوانیم جمله بنویسیم.
این سه تا مورد خیلی به ما کمک میکند که بتوانیم زبان انگلیسی را راحتتر یاد بگیریم و هر چه راحتتر بشود چیزی رو یاد گرفت لذت بخشتر هم میشود و خودش یک انگیزه میشود برای اینکه تمام تلاشمان را بکنیم تا بهش مسلط شویم. وقتی هم مسلط شدیم دیگر پول درآوردن از آن به هنر خودمان بستگی دارد.