فکر میکنید به طور متوسط در طول روز چه تعداد تصمیم میگیرید؟ دهها؟ صدها یا شاید هزاران تصمیم کوچک و بزرگ که برخی از این تصمیمات مانند تحصیلات، ازدواج یا بچه دار شدن در طول زندگی ما اثرات مهم و بلند مدتی دارند در حالی که برخی دیگر همچون خوردن یک ساندویچ ژامبون نسبتاً بیاهمیت هستند. برخی از این گزینهها واقعاً خوب هستند برای مثال شما دانشگاه خوبی را انتخاب میکنید که منجر به یک شغل حرفهای میشود در حالی که برخی دیگر در نهایت چندان عالی نیستند مثلا ساندویچ بوقلمونی که انتخاب کردید افتضاح بود و معده شما را ناراحت کرد. در حالی که ما از استراتژیهای متعددی برای تصمیم گیری بهره میبریم، غالباً درگیر برخی اشتباهات رایج، تعصبات شناختی و سایر مشکلاتی میشویم که در فرایند تصمیم گیری درست خلل ایجاد میکنند.
این خیلی طبیعی است که وقتی به گذشته خود نگاه میکنیم از کیفیت پایین برخی تصمیماتمان تعجب کنیم. اگرچه ناگفته پیداست که احتمالاً تصمیم گیری های بد در زندگی هر فردی اتفاق میافتد، اما در عین حال شما میتوانید درک عمیقتری از روند پشت این انتخابهای غیر منطقی بدست آورید. باید بدانید چندین عامل وجود دارد که به انتخابهای ضعیف کمک میکند. مهم این است که دریابید کدام اشتباهات و موانع تصمیم گیری میتواند در انتخابهایی که هر روز انجام میدهید تأثیر بگذارد.
مشکلات تصمیم گیری غالباً نتیجه تکیه بیش از حد به تجربیات موفق قبلی است. ذهنیت تجربی یا اکتشافی نوعی میانبر ذهنی است که هنگام تصمیم گیری به آن پناه میبریم. درست است که تکیه کردن بر تجربیات قبلی بار ذهنی ما را در هنگام تصمیم گیری کاهش میدهند، اما به همین میزان درصد خطا را نیز افزایش خواهند داد.
اکتشاف پذیری مزایا و مضرات خود را دارد. اول اینکه چنین دیدگاهی به ما اجازه میدهد تا به سرعت نتیجه گیری کنیم. دوم، اکتشاف پذیری ممکن است به طور مکرر جواب دهد اما مانند انواع میانبرها ، بعضی اوقات میتوانند مضراتی نیز به همراه داشته باشند. آنها گاهی میتوانند ما را به سمت اشتباه و موقعیتهای غلط سوق دهند.
دو نوع مشترک میانبر ذهنی در این حوزه عبارتند از:
مشکل دیگری که میتواند در تصمیم گیری تأثیر بگذارد ،تکیه بیش از حد ما بر دانش، مهارتها یا قضاوتهای خودمان است. در آزمایشی سوالاتی در اختیار افراد قرار داده شد و از آنها خواسته شد تنها به سوالاتی جواب دهند که مطمئن هستند پاسخشان را میدانند. نتیجه این بود که فقط ۸۰٪ مواقع افراد جوابهای درستی داده بودند. این در حالی است که خودشان به پاسخشان اطمینان کامل داشتند. مهم نیست که علت آن چیست ، این گرایش تکیه بیش از حد بر دانش خودمان میتواند منجر به تصمیمات ضعیفی شود.
اما چرا مردم تمایل دارند در قضاوتهای خود بیش از حد اعتماد به نفس داشته باشند؟
هنگام تصمیم گیری ، گاهی اوقات روابطی را میبینیم که واقعاً وجود ندارند. به عنوان مثال ، ممکن است باور داشته باشیم که دو واقعه غیر مرتبط با یکدیگر رابطه ای دارند فقط به این دلیل که تقریباً همان زمان رخ داده اند. در موارد دیگر ، ارتباط بین دو متغیر مختلف ممکن است ما را به این فرض برساند که این دو به نوعی به هم وصل هستند. به عنوان مثال ، اگر تجربه ناخوشایندی از رفتار بد یک پیشخدمت دارید، به اشتباه میتوانید باور کنید که همه پیشخدمت ها بی ادب هستند.
توهم همبستگی و ارتباطات میتواند باعث ایجاد مشکلاتی در روند تصمیم گیری شود. به عنوان مثال ، تصور کنید که شما علاقه مند به یک حیوان خانگی جدید هستید ، اما مطمئن نیستید که کدام نوع حیوان خانگی را میخواهید. تجربه بد کودکی با یک سگ ممکن است شما را به این باور اشتباه سوق دهد که همه سگها پرخاشگر هستند و تمایل به گاز گرفتن دارند. این امر میتواند در انتخاب شما تأثیر بگذارد و سگ را از میان گزینه هایتان حذف کند.
چگونه میتوانید اطمینان حاصل کنید که با آن وسیله دیجیتالی که تازه خریداری کرده اید، معامله خوبی داشتهاید یا نه؟ یا چگونه میدانید قیمتی که برای یک پاکت شیر در فروشگاه مواد غذایی پرداخت کردهاید عادلانه بوده است؟ مقایسه یکی از اصلیترین ابزارهایی است که ما در هنگام تصمیم گیری از آن استفاده میکنیم.
اما چه اتفاقی میافتد وقتی شما مقایسه ای ضعیف میکنید؟ این را به عنوان مثال در نظر بگیرید: برای صرفه جویی ۱۰۰ هزار تومان چقدر از سبک معمول زندگی خود دور میشوید؟ اگر به شما بگویند از ۷۰۰ هزار تومان پول خودت، ۱۰۰ هزار تومان را پس انداز کن احتمالاً این کار را میکنید اما همین میزان پس انداز از مبلغ ۶ میلیون تومان برایتان ناچیز و بی ارزش است و برای آن اقدامینمیکنید. ۱۰۰ هزار تومان که همان ۱۰۰ هزار تومان است اما شما در دام مقایسه نادرست گیر افتادهاید. مشکل اصلی این است که هنگام تصمیم گیری ما اغلب سریع موارد را با هم مقایسه میکنیم بدون اینکه واقعاً به گزینههای پیش رویمان فکر کنیم.
با کمال تعجب، مردم تمایل به یک خوش بینی ذاتی دارند که البته میتواند مانع تصمیم گیری درست در انها شود. در یک مطالعه جالب از شرکت کنندگان سؤال شد که فکر میکنند با چه احتمالی به وقایع ناخوشایندی مثل سرقت، بیماری و غیره دچار شوند. سپس احتمالات واقعی بروز این پدیده ها را هم به انها اعلام کردند.
وقتی به افراد گفته میشود که ریسک وقوع یک اتفاق بد بالا است آنها سعی میکنند اطلاعاتی را بپذیرند که با ترجیحاتشان برابری میکند و باقی اطلاعات واقع بینانه تر را کنار میگذارند. به عنوان مثال ، اگر فردی بدانذ که احتمال مرگ ناشی از استعمال سیگار تنها ۵٪ است اما به او گفته شود که به دلایل خاص فیزیولوژیکی او این احتمال برای وی تا ۲۵ افزایش مییابد، به احتمال بسیار زیاد او این رقم قابل توجه را تکذیب کرده و بر رقم خوش بینانه قبلی تکیه میکند!
بخشی از این چشم انداز بسیار خوش بینانه ناشی از گرایش طبیعی ما به این باور است که اتفاقات بد برای افراد دیگر رخ میدهد. وقتی در مورد اتفاقی غم انگیز یا ناخوشایند برای شخص دیگری میشنویم ، غالباً تمایل داریم به جستجوی کارهایی بپردازیم که ممکن است این اتفاق بد را به گردن اعمال و رفتار فرد بیندازد. این تمایل به سرزنش افراد باعث میشود تا احتمالات را با دیدی سانسور شده درک و ارزیابی کنیم و این موضوع در تصمیم گیری به معنای یک شکست تمام عیار است.
در حالی که همه ما دوست داریم باور داشته باشیم که انتخابهای خود را بر اساس منطق و عقلانیت انجام میدهیم، واقعیت این است که تعدادی از مشکلات در تصمیم گیری وجود دارد که میتواند این روند را پیچیده کند. آگاهی از برخی از این مشکلات احتمالی ممکن است به شما در تصمیم گیری بهتر در آینده کمک کند.